کتاب خودشناسی
ملاقات پادشاه با آن ولی که در خواب نمودند
••دست بگشاد و کنارانش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت پس در مقابل آن پیر،استاد هم بایدادب به خرج داد؛ ادب به خرج بدهی آن…
من خودم را دیدم 24
تقلید حلقه ی کوران به چه کار اندرید ؟! «شما چشمهایتان را ببندید دنبال من راه بیفتید من راه و چاه را می دانم. همه به صف…
من خودم را دیدم 19
شاید هشت سالم میشد که مادرم مرا به نانوایی محله فرستاد. یک ساعت منتظر بودم تا خلوتتر شود، مادرم از راه رسید، کجایی؟ گفتم: شلوغ است و…
من خودم را دیدم 18
درونم را از دیگران پنهان میکردم اما از قضاوت دیگران بشدت وحشت داشتم. از روزی میترسیدم که مردم مرا بیعرضه و نالایق به شمار آورند. قضاوت دیگران…
من خودم را دیدم 11
اگر من بدین مقدار تحت تاثیر نگاه و رفتار و قضاوت دیگران بودم و دیگران می توانستند با حرکاتشان و رفتارشان هیجانات مختلف در من ایجاد کنند…
من خودم را دیدم 10
آن مستی، درد خماری را در پی داشت. اگر کسی حوصله گوش دادن به حرفهای مرا نداشت یا توجه نمیکرد، بهم میریختم. عصبانی و ناراحت میشدم ….
من خودم را دیدم 9
حرف درویشان بدزدیده بسی تا گمان آید که هست او خود کسی بین دوستانم بیشتر از همه من حرف میزدم، دانستگیهایم را به رخ میکشیدم به محفوظاتم…
من خودم را دیدم 8
میترسیدم دوستان و اطرافیانی را که با هزارجور نقش بازی کردن و وانمودکاری بدست آوردهام با یک محاسبه اشتباه و کار خطا از دست بدهم پس باید…
من خودم را دیدم 6
روزها مشغول کار و فعالیت بودم، تا بیکار میشدم با دوستان قرار میگذاشتم ، جمع میشدیم و میگفتیم و میخندیدیم. خلاصه وقت خالی و بیکاری برای خود…