مثنوی
خط روی خط
چون نویسی کاغذ اِسپید بَر آن نوشته خوانده آید در نظر چون نویسی بر سر بنوشته، خط فهم ناید، خواندنش گردد غلط کان سیاهی بر سیاهی اوفتاد…
تو عاشق باش تا عاشق شناسی
آن آتش فراق را نچشیده است! تا به حالا دلش نسوخته است! میدانید کسی که نسوزد بچه است!؟ میوه ای که جلوی آفتاب بماند میسوزد بعبارتی میرسد،…
من خودم را دیدم 24
تقلید حلقه ی کوران به چه کار اندرید ؟! «شما چشمهایتان را ببندید دنبال من راه بیفتید من راه و چاه را می دانم. همه به صف…
من خودم را دیدم 17
میخواستم ذهنم به طور کلی از کار بیفتد، اما مگر بدون ذهن و فکر میشد زندگی کرد؟ زندگی انسان با فکر میچرخد اگر فکر نباشد که انسان…
من خودم را دیدم 2
سرفه میکردم قفسه سینه ام بالا و پایین میشد در اتاق خواب دراز کشیده بودم همه جا تاریک بود دستم را به صورتم مالیدم برآمدگی های گونه…
من خودم را دیدم 1
یکی گفت : چقدر باهوشی ,دلم لرزید شاید هم “دلم” نبود بالاخره اتفاقی درونم رخ داد . یه عده عضلاتی درونم منقبض شد. قبلا در مورد اینکه…
صید عشق
آنکه ارزد صید را، عشق است و بس لیک او کی گنجد اندر دام کس!؟ چیزی که به خواستنش میارزد و ارزش صید شدن دارد، “عشق”…