مقصود از آفرینش انسان چیست؟

فیه مافیه  در تفسیر آیه ی امانت
و مقصود از آفرینش انسان ؟

یکی گفت: اینجا چیزی فراموش کرده ام. مولانا گفت: در عالم یک چیز است که آن فراموش کردنی نیست،اگر جمله چیزها را فراموش کنی وآن را فراموش نکنی،ترسی نیست. اگر جمله کارها را به جا آری ویاد داری وفراموش نکنی ولی آن کاری که برای آن آمده ای را فراموش کنی،هیچ کاری نکرده باشی همچنان که پادشاهی تو را به دِه فرستاد، برای کاری معین، تو رفتی و صدکار دیگر گذاردی چنان کاری که به تو سپرده بودند، انجام ندادی، چنان است که هیچ نگذاردی

پس آدمی دراین عالم برای  کاری آمده است. و مقصود از این عالم،انجام آن کار است. چون آن کار نمی گذارد، پس هیچ نکرده باشد.
( احزاب ایه ۷۲)
☆همانا که ما امانت را برآسمانها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم،آنان بترسیدند و از تحمل آن تن زدند، ولی انسان آن بار بر دوش گرفت، که او به راستی بسیار جاهل و ستمکار بود. بنگر که از آسمان چه کارهایی برمی آید،  که عقل در او حیران می شود، آسمان سنگها را لعل و یاقوت می کند،کوه ها را کان ومعدن زر و نقره می گرداند. گیاه زمین را در جوش میارد و زنده می گرداند و زمین را بهشت عدن می کند. زمین نیز دانه ها را می پذیرد و برّ و ثمر می دهد. عیب ها را می پوشاند. صد هزاران عجایب که شرح نیاید می پذیرد و پیدا می کند. و جبال نیز همچنین معدنهای گوناگون میدهد. این همه می کنند، اما از ایشان آن یکی کار بر نمی آید. که از آدمی برمی آید.

وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ

همانا که ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم. نگفت: لقد کرمنا السماء والعرض پس از آدمی آن کار می آیدکه نه از آسمان می آید، نه از زمین پس از آدمی آن کار می آیدکه نه از آسمانها می آید، نه از زمین ها می آید و نه از کوه ها چون آن کار بکند، ظلمومی و جهلولی از او نفی شود. اگر تو گویی که آن کار نمی کنم،چندین کار دیگر ازمن می آید. آخر آدمی را برای کارهای دیگر نیافریدند؛ مَثل تو همچنان باشدکه بگویی من شمشیر پولاد هندی با قیمتی که فقط در خزاین ملوک یافت شود، آورده ام و ساطور گوشت گندیده ای کرده ام.  که من این تیغ را معطل نمیدارم،و به وی چندین مصلحت میارم. یا دیگ زرین را آورده ای ودر وی شلغم می پزی که به ذره ای از آن دیگ صد دیگر به دست می آید. یا کارد مجوهر را میخ کدوی شکسته کرده ای که من مصلحت می کنم، وکدو را بر وی می آویزم واین کارد را معطل نمی کنم.جای افسوس و خنده نباشد؟ چون کار آن کدو به میخ چوبین یا آهنین که قیمت آن به پولی است برمی آید.

چه عقل باشد کارد صد دیناری را مشغول آن کردن”

☆حق تعالی تورا قیمت عظیم کرده است.
می فرماید:

(إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنینَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ…)

خداوند مال وجان اهل ایمان را در مقابل بهشت از ایشان خریداری می کند.

 

تو به قیمت ورای دو جهانی
چه کنم قدرخود نمیدانی
مفروش خویش ارزان
که تو بس گرانبهایی

 

☆حق تعالی می فرماید:
که من شمارا و اوقات و انفاس( نفسها) شمارا
و اموال و روزگار شما را خریدم، که اگر به من صرف رود و به من بدهید، بهای آن بهشت جاویدانی است.

قیمت تو، پیش من این است. اگر تو خود را به دوزخ فروشی، ظلم برخود کرده باشی همچنان که آن مرد، کارد صد دیناری را بر دیوار زده و بر او کوزه یا کدویی آویخت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *