شرح و تفسیر خسارت وزیر در این مکر

دفتر اول “بخش ۲۴”
بیان خسارت وزیر در این مکر
قسمت اول

 

انسان همیشه در زندگی با تقدیرات خداوند در جنگ است و خداوند مثالش را در قرآن آورده است، مانندجنگ نمرود که به خدا تیر می انداخت،جنگ فرعون با خدا ،که چه جوری نمی خواست خدا را بپذیرد و در کیفی کیفیت حق وپذیرش قرار بگیرد . این احمقانه است ،ما این داستان ها را می خوانیم می گوییم چقدر احمقانه است؛ اما واقعا خودمان هم همینجوری هستیم، وزیر و شاه هم همینگونه بودند، به زعم خودشان می خواستند با حق در بیفتند(بجنگند) یکی از دلایلی که انسان می خواهد، با حق در بیفتد نشناختن حق است،( کیفیت حق را نمی شناسند) اگر واقعاً بشناسند ایمان می آورد و در کیفیت حق قرار می گیرد؛
دومین دلیل زیرکی ، خودخواهی وغرور انسان است که نمی گذارد انسان تسلیم شود.

••همچو شه نادان و غافل بد وزیر
پنجه می‌زد با قدیم ناگزیر

خداوندی که قدیم است، حادث نیست (اصطلاحی در فلسفه است) ناگزیر است و نمی‌شود، جایی رفت که از ملک و فرمانروایی خدا خارج باشد.

••با چنان قادر خدایی کز عدم
صد چو عالم هست گرداند بدم

با چنین خداوند قادری داشت دست و پنجه نرم می کرد،که می تواند صد تا مثل این عالم را از نیستی به هستی ،بیاورند از عدم به هستی بیاورد.

••صد چو عالم در نظر پیدا کند
چونک چشمت را به خود بینا کند

اگر چشم انسان به‌حق بینا شود، صد چنین عالمی را می بیند، اگر از بزرگی این عالم تعجب می کنید، ببین عواملی که بعد از بینا شدن تو پیدا خواهد شدآنها چه هستند.

••گر جهان پیشت بزرگ و بی‌بنیست
پیش قدرت ذره‌ای می‌دان که نیست

این جهان را که میبینی، کهکشانها را این جهان ماده را بزرگ و بی سر و ته می بینی میبینی، اما پیش قدرت حق ذره ای است.

••این جهان خود حبس جانهای شماست
هین روید آن سو که صحرای شماست

دفتر اول بخش “۲۴”
بیان خسارت وزیر در این مکر
قسمت دوم

••این جهان محدود و آن خود بی‌حدست
نقش و صورت پیش آن معنی سدست

دوتا جهان، جهان معنی، جهان ماده جهان ماده محدود است، جهان معنی بی حد است.این جهان نقش و صورت است، آن جهان جان و معنی است، این جهان حجاب آن جهان است.

••صد هزاران نیزهٔ فرعون را
در شکست از موسی با یک عصا

لشکر فرعون از این جهان بود، عصای موسی قدرت عالم معنی را داشت که لشگر فرعون را شکست داد.

••صد هزاران طب جالینوس بود
پیش عیسی و دمش افسوس بود

جالینوس خیلی چیزها می دانست، اما در عالم ماده تئوریات، حضرت عیسی چه کار می کرد؟ بدون اینکه علم طب بیاموزد مرده را زنده میکرد با یک دم مسیحایی

پیش عیسی با آن دَم مسیحایی، جالینوس مسخره بود..

••صد هزاران دفتر اشعار بود
پیش حرف امیی‌اش عار بود

در زمان حضرت محمد سالی یکبار شعرا جمع می شدند، قصیده های بلند بالای خودشان را می خواندند، هرکسی که اول می شد آن را بر روی پوستی می نوشتند و آنرا آویزان می‌کردند بالای کعبه تا سال بعد ،که چه کسی اول خواهد شد؛  آن همه قصیده ها در مقابل کتاب یک انسان بی سواد عمی که حضرت محمد را خطاب میکند ننگ و عار بود.

••با چنین غالب خداوندی کسی
چون نمیرد گر نباشد او خسی

با چنین خداوندی، چگونه انسان دست و پنجه نرم کند؛(مثل آن وزیر احمق )باید مرد پیش رب الفلق اگر نمیری جلویش نادانی

••بس دل چون کوه را انگیخت او
مرغ زیرک با دو پا آویخت او

چه بسا انسان هایی که آمدند و رفتند اجداد ما بودند، قبل از ما بودند و آمدند زیستند، دل هایی را کوه میکرد، دلهای انسانهای ضعیفی را قرص میکرد خداوند که در مقابل فرعونیان ایستادند ، انسانهای زیرکی مثل فرعون که زیرکی مگروحیله می کردند،که یک مدتی و چند صباحی بیشتر عمر کنند و سلطنت کنند.

اینها را از دو پا آویخت، پس در مقابل چنین خدایی👇

••فهم و خاطر تیز کردن نیست راه
جز شکسته می‌نگیرد فضل شاه

راه رسیدن به حق این نیست که مدام ذهنت را تیز کنی مدادی که دائم تیز شود، فرسوده می‌شود، کمتر و کوتاه می شود. شکسته دلی میخرند و بس فقیری می خرند؛ اگر کنار خیابان بنشینی و بگویی ای مردم، من ثروتمند هستم چه کسی بهتون پول می‌دهد؟ هیچ کسی پول نمی دهد،پس باید بگویی من فقیرم ؛ باید فقر بیاوریم به این درگاه تا بهت بدهند، باید افتاده باشی که آب حکمت از تپه‌ های بلند سرازیر بشود به سمتت،

هر کجا دردی دوا آنجا رود

آب های حکمت، معرفت ،فضل، رحمت کجا میرود، آب زمینهای پست را جستجو می کند،( پس پست و متواضع باش)

••ای بسا گنج آگنان کنج‌کاو
کان خیال‌اندیش را شد ریش گاو

خیلی ها دنبال علوو درجه و مقام، موقعیت اجتماعی، صفت های با ارزش اینجور گنج ها بودند.
اما اخرش👇

••گاو که بود تا تو ریش او شوی
خاک چه بود تا حشیش او شوی

ریشه گاو شدند؛( یعنی مسخره شدند) خیلی به فکر و خیالات شان اعتماد کردند ،سعی کردند با افکارشان، خودشان را بالا بکشند اما آخرش چه شد؟ریش گاو ،می خواستند از مردم تایید و به به بگیرند،
شمع مجلس شوند، مورد توجه، مرکز توجه بشوند ،نگین حلقه خوبان شوند. اما گاو او چیزی باشد که ریشه و چی باشد خاک چیه که گیاهان چه باشد

اما گاو چیه که، ریشش چی باشه؟
خاک چیه که، گیاهش چی باشه؟

دفتر اول بخش “۲۴”
بیان خسارت وزیر در این مکر
قسمت سوم

••خویشتن را مسخ کردی زین سفول
زان وجودی که بد آن رشک عقول

خودت را مسخ کردی ،با چیزهای بی ارزش خودت را مسخ کردی خودت را به چیزهای بی ارزش چسباندی این مسخ شدن نیست؟ تو زمانی مورد حسادت فرشتگان بودی رشک، می بردند به تو فرشتگان که عقل محض اند.

••پس ببین کین مسخ کردن چون بود
پیش آن مسخ این به غایت دون بود

اینکه خودت را مسخ می کنی و نمیشناسی، این دیگر آخر مسخ است.

••اسپ همت سوی اختر تاختی
آدم مسجود را نشناختی

گیرم که تو منجم شدی
ستاره شناس، فضانورد شدی

آدمی که مورد مسجود فرشتگان بود را نشناختی؟ انسان کامل را نشناختی؟ واقعیت خودت را نشناختی؟ حضرت علی می فرماید:در تعجبم از انسان که می خواهد همه چیز را بیاموزد الا وجود خودش را”

••آخر آدم‌زاده‌ای ای ناخلف
چند پنداری تو پستی را شرف

تو انسان هستتی منظور این است، ای انسان ناخلف فکر می کنی تا کی این شغل تو را با ارزش می کند؟ این صفاتی که به خودت نسبت دادی تورا با ارزش کرده است اینها پستی هستند،اگر انسان خودش را بشناسد، دوست ندارد ،دکتر، مهندس او را خطاب کنند؛ پولدار خطابش کنند ، چون می گوید:من بر تر از این ها هستم، نه تنها این‌ها شرف نیستند، بلکه پستی هستند.

••چند گویی من بگیرم عالمی
این جهان را پر کنم از خود همی

همیشه به فکر این هستی که موفق شوی و عالم را فتح کنیم مشهور شوی اسم ورسمی در کنی

دفتر اول بخش “۲۴”
بیان خسارت وزیر در این مکر
قسمت چهارم

••گر جهان پر برف گردد سربسر
تاب خور بگدازدش با یک نظر

اگر تمام جهان برف باشد، یک نظر آفتاب کافیست تا آنها از بین ببرد و آب کند.

••وزر او و صد وزیر و صدهزار
نیست گرداند خدا از یک شرار

کار های بده، نه تنها وزیر و پادشاه، بلکه صدهزاران هم باشد، می تواند با یک نظر نیست کند.

••عین آن تخییل را حکمت کند
عین آن زهراب را شربت کند

آن تخیلاتی که وزیر داشت به وجود می‌آورد، از ذهن دیگران

خدا می تواند آن را حکمت کند.
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.

وزیر طومار های نوشت،با یکدیگر مغایر بودند؛ خدا می تواند آن طومارها را حکمت کند، برای مردم ونه تنها با یکدیگر جنگ نکنند، بلکه بر اساس آن طومارها زندگی هم بکنند .مکرو و مکرالله الله و خیر الماکرینحیله کردن و خدا میگوید :حیله خدا خیلی بزرگتر است. خدا بزرگترین حیله کنندگان است،بهترین حیله کنندگان است. می تواند، آن زهری را که وزیر به مردم داده بود شربت کند، نه تنها مردم نمی میرند ،بلکه از آن شربت انرژی و شور هم بگیرند.

••آن گمان‌انگیز را سازد یقین
مهرها رویاند از اسباب کین

آن کسی که می‌خواست،( گمان و هم خیال و جنگی را دامن بزند) به یقین تبدیل کند حرف‌هایش را اسباب کینه و دشمنی را تبدیل به مهر و محبت کند،خدا قادر است و اینها محال نیستند، برای ما محالند.

••پرورد در آتش ابراهیم را
ایمنی روح سازد بیم را

ترس را ایمنی بکند، از بین ببرد.

در آخر مولانا می گوید:👇

••از سبب سوزیش من سوداییم
در خیالاتش چو سوفسطاییم

خودش دنیا را بر اساس قانون علی و معلولی درست کرده و آمده است ، این قانون را بر هم می زند. قانونی، قرار داده که آتش علت سوختن باشد و سوخته شدن معلول آتش اما وقتی ابراهیم را در آتش می اندازند این قانون علی و معلولی کار نمی کند؛ قانون سبب و مسبت کار نمی کند، خودش سبب و مسبب را آفریده است، اما خودش سبب سوزی میکند ؛ دیوانه شده ام از کارهای خدا (سوفیان هم یک گروهی بودند در یونان مثل سوفستانیان فقط دارم حرف میزنم؛) وقتی به این چیزها فکر می کنم، اینجوری دارم مثنوی مینویسم، همش دارم سفسطه می کنم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *