دیدن افکار

#دیدن_افکار

ما اصلا نمیدانیم که کدام افکار خوب است یا کدام افکار ، بد .
کدام افکار طبیعت ذهن ما هست و کدام افکار طبیعت ذهن ما نیست
این فکر چیست ؟
مثلا من در فکرم با یک نفر درگیرم . میگویم که باید درگیر باشم چون او به من بدی کرده است

در ظاهر نمیتوانم به او دسترسی پیدا کنم . چرا این جنگ ذهنی را از دستِ من میگیرید ؟ بگذار جنگ کنم ، پس این جنگ کردن موجه است . این درگیریِ ذهنی .

یا اینکه در ذهنم ، او به من حمله کرده و میگویم ؛ این افکارِ بیهوده ای که نیست . به من حمله کرده و من هم احتیاط میکنم و میسنجم عواقب را ؛ که آنوقت اگر به من حمله کند ، من چطور جلویش بایستم . میبینم که یک ساعت هست که غرق خیالات و افکارم هستم . باهاشون جنگ دارم و بعد توجیه هم میکنم . چون اگر توجیه نکنم نمیشود .
بعد میبینم اصلا آن اتفاقی که میترسیدم و قرار بود بیفتد ، نیفتاد . بعد میگویم که انسان عاقل ، انسان با احتیاطی هست . میروم برای یک کارِ دیگر .
یک فکر دیگر
یک درگیریِ فکریِ دیگر .
بالاخره با توجیهات فراوان ، این فکر را دامن میزنم میروم جلو و مدام پیش میروم
ما دیگر عادت کرده ایم . نمیدانیم اصلا چطور بدون فکر باشیم .
این فکرها کدامشان لازم است و کدامشان لازم نیست . اصلا باید اینها باشند ؟ یا نباید باشند ؟ اگر نباشد چه اتفاقی سرمان می آید . حوادث همینطوری به ما حمله میکنند در این دنیا ی پر از خشونت
پُرِ پستی
پرِ رذالت
و هر چیزی ….

به همین خاطر میگوییم که ما یک حربه و سلاح داشته باشیم در مقابل این دنیای پر از خشونت و بدی و فلان و فلان . 
این حربه ی ما چیست ؟ ذهن و حیله های ذهن است که ذهن مدام باید حیله بچیند در مقابل افراد مختلف . در مقابل دشمنان یک جور و در مقابل دوستان جوری دیگر .
با دشمنان چطور مقابله کنیم . دوستان را چطور راضی نگه داریم و هیچ ابزاری در خودمان نمیبینیم ؛ جز فکر .
پس مدام این فکر کردن را دامن میزنیم . میطنیم بر فکر کردن و جلو میرویم . دیگر روانمان آشوب شده . اعصابمان خراب شده . چیزی جز یک عده فکر نیستیم و آنی شده ایم که الآن هستیم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *