ترس , وابستگی , عشق

وابستگی به خاطر وجود ترس است. ما از چیزی می ترسیم و به چیز دیگر پناه میبریم آن پناه بردن عین وابستگی است. ما ترسهای روانی، فکری و ذهنی داریم به خاطر وجود این ترسها که در وجود ما لانه کرده اند به ناچار به رابطه ای پناه میبریم؛ علت بسیاری از وابستگیهای ما ترس است.
گاهی اسمش را عشق و محبت میگذاریم
اما در واقعیت این است که ما از درون خودمان وحشت کرده ایم و نمی توانیم با این درون تاریک و ناهنجار پیش برویم و زندگیمان را بچرخانیم،
واکنشهایمان را تنظیم کنیم و زندگیمان را به صورت ایده الهایمان پیش ببریم در نتیجه تصمیم می گیریم از خودمان فرار کنیم! چه فراری بهتر از اینکه وابسته شخصی بشویم!؟؟ مانند کودکی که می ترسد به ناچار به مادرش پناه میبرد؛
وقتی سگی دنبالتان می کند مجبور می شوید بالای درختی پناه ببرید و از درخت آویزان شوید یا وابسته درخت شوید
مگر آنکه سگ رفته باشد یا به این نتیجه برسید که سگی نبوده و تو صدای پارس سگ را مثلا از پشت دیواری
شنیده ای خودبه خود وابستگی کم می شود و خودت از درخت پایین می آیی دیگر لزوم آن وابستگی و چسبیدن به درخت را نداری تو از وجود ناهنجارت به سطوح آمده ای و می ترسی منم هم همینطور و به دنبال شخصی هستیم که به آن پناه ببریم.
ما به یکدیگر پناه می بریم <<من به تو>> و <<تو به من>> و اسم این رابطه را عشق می گذاریم، رابطه عاشقانه، مدتی با هم زندگی می کنیم و عمرمان را می گذرانیم یا آنکه می بینیم یک درخت بهتری وجود دارد برای پناه بردن یا اینکه می بینم یک درخت بلندتر، تنومندتری وجود دارد آنوقت تورا رها می کنم به دیگری میچسبم، شخصی که در جامعه با ارزشتر است و قابل تکیه کردن است.
آنوقت خواهم دید آن عشقی که در اوصاف تو می خواندم از بین رفت من وابسته دیگری شدم.
ما کسی را که در جامعه دارای ارزشهای اجتماعی و صفات پسندیده اجتماعی است و منیت بزرگتری دارد، مردم قبولش دارند به آن وابسته تر می شویم.
به همین خاطر انسان از این آغوش به آن آغوش میروند و دائماً آغوشها عوض می شوند در اثر مقایسه می بیند که درختهای بهتری هستند.
برای فرار از سگ نفس …
@bidari7