شرح و تفسیر قسسمت ششم منطق الطیر عطار

••• آفرین جان آفرین پاک را
آنکه جان بخشید و ایمان خاک را
••• طوطی ای را طوقی از زر ساخته
(گردنبندی از زر به دور گردن طوطی انداخته ، دور گردن طوطی طلایی رنگ است)
••• هدهدی را پیک ره بر ساخته
هدهد را طوطی راهبر مرغان قرار داده
••• مرغ گردون در رهش پر میزند
دنیا آواره سیمرغ وعاشق سیمرغ است و به دست سیمرغ است که میچرخد
••• مرغ گردون در رهش پر میزند
بر درش چون حلقه ای سر میزند
نمیتواند وارد حرم سیمرغ شود اما مانند حلقه ای بر در، بیرون در ، در میزند.
••• تا که روزی بگذرد از خاک دون
در رسد ک انا الیه راجعون
که روزی کل آفرینش برگردد برسد به انسان کامل و انسان کامل خدا هم با هم اتحاد دارند.
••• گفته بودم از طریق داستان
شرح بیتابیِ جمع دوستان
مرغهای جمله عالم پیش ازین
آسمانیهای ، یا اهل زمین
خواستار شهریار خود شدند
عاشق دیدار یار خود شدند
هدهد آن تاج هدایت بر سرش
گفت از سیمرغ و قاف و منظرش
جملگی خواهان سیمرغ آمدند
دست در فِتراک این خواهش زدند
چنگ زدن به این ریسمان، فتراک همان افسار اسب است ،خواستند که اسبشان را ببرند به سوی سیمرغ
••• لیک راهی بود لبریز خطر
تا که ترسیدند مشتی بی خبر
واقعاً هرکس که میترسد بی خبر است چون نمیداند که آن طرف چه خبر است
••• هرکسی عذر و بهانه ی ساز کرد
لیک هدهد در بر ایشان باز کرد
از سخن گفتن جهانی شد پدید
تا سخن در کفر و در ایمان رسید
شیخ عطار آن حکیم شهر جان
داستان آورد از شیخ زمان
تا بگوید شرح این راه شگفت
ای خُنک آنکس که این ره را گرفت
آن فرید ، آن عاشق دیدار یار
قصه ای آورد بهر اعتبار
اینجا عطار برای خودش نوشابه باز میکند(آن فرید، آن تنها)
داستان شیخ صنعان را شروع میکند.👇🏼
••• گفت از شیخی بزرگی با کمال
در حرم ساکن شده پنجاه سال
شیخ صنعان ۵۰ سال در کنار خانه خدا اقامت گزیده بود
••• شیخ صنعان آن مرید عاشقان
قبلهی مرد و زن و پیر و جوان
آنقدر اطلاعات داشت و زاهد بود و آنقدر عبادت کرده بود که مردم هم میگفتند: این آخر ایمان، زهد، تقوا، هست هر چه بخواهیم این دارد.
شیخ صنعان آخرِ همه چیز است. همه عاشقش شده بودند فکر میکردند اگر یک نفر راه به سمت حقیقت برده آن هم شیخ صنعان است.
••• شیخ صنعان آن مرید عاشقان
قبلهی مرد و زن و پیر و جوان
خوب حالا ببینیم داستان چجوری شروع میشود.
••• شیخ خود را قُدوهٔ اصحاب دید
چند شب بر هم چنان در خواب دید
______________________________________
قُدوهٔ : مرجع ، پیشوا
خواب میبیند که از شهر خودش خارج شده است و میرود به روم در آنجا دارد به بُتی سجده میکند. شیخ صنعان با آن همه روزمه کاری و آن همه عبادت، این چه خوابی هست که دارد میبیند چند شب پشت سر هم میبیند که در روم، بلاد کفر رفته و به یک بُتی سجده میکند.
••• کز حرم در رومش افتادی مقام
سجده میکردی بتی را بر دوام
محل اقامت شهر روم شده بود
••• چون بدید این خواب بیدارِ جهان
حالا بیدارمان این است مردم فکر میکنند، بیدارشان و بهترینشان شیخ صنعان است.
••• چون بدید این خواب بیدارِ جهان
گفت ، دردا و دریغا این زمان
این خواب را دید و تعجب کرد.
••• یوسف توفیق در چاه اوفتاد
عقبه ای دشوار در راه اوفتاد
مثل اینکه یک مشکلی پیش میخواهد بیاید به فکر فرو میرود
••• من ندانم تا ازین غم جان برم
ترک جان گفتم اگر ایمان برم
این غم در جانش بود که چرا این خواب را میبینم؟ احساس میکرد که یک امتحانی در پیش دارد، خدا میخواهد ازش امتحان بگیرد. میگوید جانم را فدا میکنم اگر بتوانم ایمانم را سالم از این راه دشوار و گردنه بگذرانم! ایمانم را رد کنم از این گردنه، شیطان نتواند بدزد، جانم را فدا میکنم.
••• نیست یک تن بر همه روی زمین
کو ندارد عقبهای در ره چنین
گر کند آن عقبه قطع، این جایگاه
راه روشن گرددش تا پیشگاه
قطع کردن راه، یعنی راه را پیمودن. یک آیهای در قرآن هست که میگوید: فکر کردهاید شما را عبس و بیهوده آفریدهایم و آزمایش نمیشوید؟!
یک آیه دیگر هم هست که میگوید شما در طول سال چندین بار آزمایش میشوید، خودتان خبر ندارید! و خداوند در قرآن آزمایشها را هم میشمارد میگوید: زن، شهوت، مال، ثروت، ترس، خستگی، گرسنگی، تمام اینها را میشمارد.
••• نیست یک تن بر همه روی زمین
کو ندارد عقبهای در ره چنین
همه عقبه دارند و در راهشان امتحان دارند، همه باید امتحانها را پس بدهند.
• گر کند آن عقبه قطع، این جایگاه
اگر بتواند، این امتحان را بگذراند، دیگر جایگاهش درست است و تا آخر راهش روشن میشود، اگر آن عَقبه اصلی را بگذراند.
••• ور بماند در پسِ آن عقبه باز
در عقوبت ره شود بر وی دراز
• تا نمردی گشت جان کندن دراز
انسانی که تا آخر عمر در حال احتضار است و در حال جان کندن است. انسانی هم هست که یک بار میمیرد و جانش را فدا میکند و شهید میشود. پس آن کسی که میترسد نمیتواند بپرد آن طرف عقبه، میماند این طرف و همه عمرش میشود جان کندن.راه برایش طولانی میشود، پس بمیر و تمام کن. این گریه و زاری چیست تمام عمر؟!
بمیر و کار را تمام کن مگر از اصل مردن نیست؟! آن نیاوردی
•••عقبه باشد ابتلایی جان شکار
آزمونی سخت در راه نگار
عقبه یعنی( ابتلا و امتحانی است که جان را شکار میکند)
یک آزمونی است، که در راه نگار حقیقت باید پس بدهی
••• رنج و دردی بینهایت بینظیر
تا چه کس مرد است اندر این مسیر
یک درد و رنجی هم دارد، تا مشخص شود ایکم احسن عملا / کدامتان بهتر هستید؟ چه کسی مرد است؟
••• گر گذر کردی از این عَقبه خَش است
ور بماندی ، جایگه در آتش است
اگر این عقبه را گذر کردی خوب است و خوش است. اگر ماندی حداقل آتش از حسرت است.
••• شیخ ما میدید کاندر شهر روم
آن بلاد تیرهی اسپید بوم
در خواب میدید که در شهر روم که ظاهرش سفید و باطنش تیره است( بلاد کفر است دیگر)
••• بتپرستی میکند همچون شَمَن
حیرتی افتاده اندر مرد و زن
(شمن یعنی بت پرستی)
مردم همه تعجب میکنند که این چه کاری است که میکند؟
••• آخر از ناگاه پیرِ اوستاد
با مریدان گفت :کارم اوفتاد
یک کاری پیش آمد ای مریدان ، ای شاگردان من
••• میبباید رفت سوی روم زود
تا شود تاویل این معلوم زود
میخواهم این خوابم تعبیر شود، ببینم این خواب یعنی چی؟ میخواهم بروم به آن بلاد کفر، بروم ببینم خدا چه امتحانی میخواهد از من بگیرد؟
••• میروم از کعبه سوی آن دیار
تا ببینم دستبردِ آن نگار