شرح و تقسیر پرسیدن صدیقه رضی الله عنها از مصطفی صلی علیه وسلم کی سر باران امروزینه چی بود

دفتر اول بخش ۱۰۲
پرسیدن صدیقه رضی الله عنها از مصطفی صلی علیه و سلم کی سر باران امروزینه چی بود

 

 

••گفت صدیقه که ای زبدهٔ وجود
حکمت باران امروزین چه بود

عایشه از حضرت محمد می پرسد: سِر باران چه بود؟

••این ز بارانهای رحمت بود یا
بهر تهدیدست و عدل کبریا

این بارانی که بارید گفتید باران غیبی است نه ظاهری حال رحمت بود یا تهدید؟

••این از آن لطف بهاریات بود
یا ز پاییزی پر آفات بود

••گفت این از بهر تسکین غمست
کز مصیبت بر نژاد آدمست

به خاطر تسکین درد انسانی است که در ذات آن وجود دارد انسان غمخوار، خسته اندیشه می توان این غم را هزار گونه تعبیر کرد در بیتهای بعدی آشکار می کند.

••گر بر آن آتش بماندی آدمی
بس خرابی در فتادی و کمی

اگر انسان آن عقل را داشت که آتش فراق، اصل را از یاد نبرد

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

اگر انسان همیشه مشتاق بود،همیشه در حال سوختن بود، جگرش میسوخت جهان ویران میشد؛ دیگر کسی ساختمانی نمیساخت جهان را آباد نمی کرد.

••این جهان ویران شدی اندر زمان
حرصها بیرون شدی از مردمان

حرص هم نسبت به خدا حکمت است!نسبت به ما ذلت است!دو نفری که در لوکوموتیو کار می کردند زمانی که با زغال سنگی بود با پارو زغال سنگ می انداختن در قطار تا آتش آن روشن باشد که از حرکت نایستد. مولانا می گوید: دنیا پرستان مثال آنها هستند که حمام دنیا را گرم نگهمیدارند اما خودشان در سیاهی هستند.اولیاء الله در جهانی که آنها آباد کردند و زحمت کشیدند، خودشان را سیاه کردند می گردند. آنها زحمت می کشند اما از دنیا استفاده ای نمیبرند اما عاقلان زحمت نمی کشند و استفاده می کنند.

••استن این عالم ای جان غفلتست
هوشیاری این جهان را آفتست

ستون این جهان مادی غفلت است! اگر غفلت نبود این دنیا بر پای نمی ماند باید عده ای غافلان باشند و این جهان را آباد می کردند.

••هوشیاری زان جهانست و چو آن
غالب آید پست گردد این جهان

هوشیاری نسبت به جهان ماده آفت است. انسان وقتی هوشیار می شود گویا به عالم غیب، جهانی دیگر وصل می شود. اما این جهان ماده، ذهن غالب می شود و آن هوشیاری را از بین میبرد و انسان دوباره به حالت غفلت بر می گردد.

••هوشیاری آفتاب و حرص یخ
هوشیاری آب و این عالم وسخ

هوشیاری مانند آفتاب است و حرص همانند یخ که آفتاب آنرا آب می کند. اگر انسان بتواند همیشه در کیفیت هوشیاری بماند. نمی تواند! ذهنش میلغزد و به سمت غفلت میرود!

••زان جهان اندک ترشح می‌رسد
تا نغرد در جهان حرص و حسد

برای اینکه دنیا را حرص و حسد فرا نگیرد و تمام عالم غفلت و ظلمانی نباشد باید اندک ترشحی از آن دنیا به این عالم بیاید، اندکی هوشیاری بیاید!

••گر ترشح بیشتر گردد ز غیب
نه هنر ماند درین عالم نه عیب

اگر آن فلکه هوشیاری را از عالم غیب به عالم ماده خداوند بیشتر باز کند، که آن کسانی که لیاقتش را هم ندارند هوشیار شوند دیگر هنری در دنیا نمی ماند. نه هنر معماری، نقاشی، بنایی هیچ چیز نمی ماند، آنهایی که دنیا را آباد می کنند هیچ کدامشان نمی ماندند. دانشگاه ها تعطیل می شود زیرا همه در حالت هوشیاری قرار دارند، در کیفیت هوشیاری انسان تلاشی نمی کند برای آباد کردن دنیا پس خداوند از حکمتش آن ترشحات عالم غیب به ماده را کم می گذارد آنهایی که لیاقت دارند بگیرند آنهایی که ندارند دنیا را آباد کنند.

••این ندارد حد سوی آغاز رو
سوی قصهٔ مرد مطرب باز رو

&nbsp

ادامه داستان پیر چنگی

بقیه قصه پیر چنگی و بیان مخلص آن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *