شرح و تفسیر نالیدن ستون حنانه

دفتر اول بخش ۱۰۵
نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند ما روی مبارک ترا بهنگام وعظ نمی‌بینیم و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم با ستون صریح
قسمت اول

چوبی بود ستون مانند که پیامبر بر روی آن صحبت می کرد
روزی مردم به پیامبر گفتند: جمعیت زیاد شده است آنهایی که جلو هستند شما را می بینند ما نمی توانیم ببینیم بر روی منبر بنشینید تا جمال شما را ببینیم و حرفتان را بشنویم.
اسم آن ستون را گذاشته بودند اُستن حنانه، یک درخت قدیمی بود که زمین انداخته بودند و معروف شده بود به ستون حنانه

••استن حنانه از هجر رسول
ناله می‌زد همچو ارباب عقول

••گفت پیغامبر چه خواهی ای ستون
گفت جانم از فراقت گشت خون

بعد اینکه منبر ساختند دیدند استون حنانه ناله می کند صحابه و پیامبر صدایش را شنیدند، یکی ناله می کند انگار عقل، شعور و فهم دارد مثل انسان و فرشته پیامبر گفت: چرا ناله می کنی ای ستون؟ گفت: از فراق دیگر روی من نمی شینی

••مسندت من بودم از من تاختی
بر سر منبر تو مسند ساختی

روزگاری صندلیت من بودم از من روی برگردانیدی و رفتی

••گفت خواهی که ترا نخلی کنند
شرقی و غربی ز تو میوه چنند

پیامبر گفت: می خوای تو را نخلی پر بارت کنم از تو میوه بچینند؟

••یا در آن عالم حقت سروی کند
تا تر و تازه بمانی تا ابد

یا اینکه تو را به بهشت بفرستم سرو تر و تازه ای بشوی که تا ابد بمانی؟

••گفت آن خواهم که دایم شد بقاش
بشنو ای غافل کم از چوبی مباش

ای انسان‌ غافل کمتر از چوب حنانه نباش ببین چه چیزی خواست!؟ این دنیا را نخواست! این دنیا فانی است بقا را می خواست!

••آن ستون را دفن کرد اندر زمین
تا چو مردم حشر گردد یوم دین

در روایت هست که پیامبر با ستون صحبت می کند و همه صحابه می شنوند و ستون می گوید: می خواهم با تو باشم در آن دنیا می خواهم درختی باشم که در این دنیا روی من نشستی آن دنیا هم با من دوست باشی و زیر سایه ام بشینی همیشه با من باشی پیامبر قبول می کند و می گوید:ستون را دفن و کفن کند مانند مسلمانان دور درخت کفن بپیچند و در قبرستان مسلمانان به سوی قبله دفن می کنند تا در زمان قیامت آن هم حشر شود تا خداوند از انسان بپرسد آیا تو در فهم و شعور کمتر از این ستون بودی یا نه؟
در واقع حجت را تمام می کند!

••تا بدانی هر که را یزدان بخواند
از همه کار جهان بی کار ماند

کار آن دارد که حق را شد مرید
بهر کار حق ز هر کاری برید

کارهای این دنیا را رها کرد، این ستون کارهای این دنیایی را نپسندید پیامبر گفت: می خواهی نخلت کنم؟ گفت: این دنیا را نمی خواهم این دنیا فانی است نخل هم باشم روزی خواهم افتاد، ببینید چه چیزی خواست و چه چیزی به دست آورد!

هر چه در جستن آنی آنی
آن را بخواه

••هر که را باشد ز یزدان کار و بار
یافت بار آنجا و بیرون شد ز کار

هر کسی را خداوند به ان کارو بار دهد

بار بردارند ز تو کارت دهند

••آنک او را نبود از اسرار داد
کی کند تصدیق او نالهٔ جماد

کسی که در بند این دنیا بوده و از اسرار الهی غافل است کی می تواند این را تصدیق کند؟
قطعا نفی می کند! می گوید: اینها قصه هستند، نه ستونی بوده، نه با پیامبر صحبت کرده، جماد است انسان نیست که با پیامبر حرف بزند چنین چیزی امکان پذیر نیست.


دفتر اول بخش ۱۰۵
نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند ما روی مبارک ترا بهنگام وعظ نمی‌بینیم و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم با ستون صریح
قسمت دوم

••گوید آری نه ز دل بهر وفاق
تا نگویندش که هست اهل نفاق

شاید بگوید آری اما از دل نمی گوید برای اینکه با تو دوست شود می گوید آری تا مردم پی نبرند که قبول نمی کند منافق است در ظاهر می گوید: آری من هم قبول می کنم اما در دلش قبول نمی کند‌.

••گر نیندی واقفان امر کن
در جهان رد گشته بودی این سخن

اگر اولیاءالله وپیامبرانی نبودند که ما را به غیب وصل کنند و خبر بیاوردند هیچ کسی قبول نمی کرد.

••صد هزاران ز اهل تقلید و نشان
افکندشان نیم وهمی در گمان

ذهنمان چگونه کار می کند؟ یاشنیده ایم و قبول می کنیم! که این هم قبول غیب نیست یا نشان می خواهند
می گویند: من هم صدایش را بشنوم، می گویند:: چوب حنانه را بیاورید من هم بشنوم شما می گویید در زمان پیامبر بود!
نشان می خواهند
آنها ذهنشان پاک نیست آلوده به ناهنجاریها و ظن و گمانهاست یک لحظه می گویند آری

یک لحظه می گویند: نکند اینها دروغ باشد!

••که بظن تقلید و استدلالشان
قایمست و جمله پر و بالشان

با ظن و گمان می گویند خودشان تجربه غیبی نداشتند.

اهل استدلال و علم قیل و قال بودند خودشان تجربه شهودی نداشتند یا به تقلید قبول می کنند یا به استدلال قبول می کنند که باز تقلید و استدلال ظن و گمان است دلی نیست مانند دیدن
نمی شود.
تمام اعتقادشان به تقلید، استدلال،نشان و وهم قائم است
چنین ذهنی مستعد ورود شیطان است ذهن خودش ناهنجار است و شیطنت می کند.

••شبهه‌ای انگیزد آن شیطان دون
در فتند این جمله کوران سرنگون

••پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود

پای استدلالیان که تکیه بر عقل می کنند چوبین است، به پای چوبی نمی توان اعتماد کرد بی تمکین است نمی توان روی آن ایستاد یعنی اعتقادات تو نمی تواند روی پای چوبی استدلال، ظن و گمان پابرجا بماند.

••غیر آن قطب زمان دیده‌ور
کز ثباتش کوه گردد خیره‌سر

مگر آنکه کسی که خودش دیده و غیب را چشیده است انقدر پایش محکم است که کوه به حیرت میافتد از استقامتش
کوه می گوید: من که استقامتم زیاد است بزرگ و محکم هستم این انسان چقدر ایمانش محکمتر از من است.

در نهج البلاغه حضرت علی به مالک اشتر می فرماید:
اگر خداوند ایمان تو را به کوهی تشبیه می کرد چنان سر سخت و محکم بود که هیچ حیوان سُم داری نمی توانست از تو بالا برود.
( اگر به کوه تشبیه اش می کرد چنین کوهی بود)

چون گزیدی پیر نازک دل مباش
سست و ریزیده چو آب و گل مباش

تو سست و ریزیده هستی ایمانت هم همینگونه است مانند آب و گل است به بادی، ظن و گمان و تکانی میافتد چون پای چوبین داری نه پای واقعی

••پای نابینا عصا باشد عصا
تا نیفتد سرنگون او بر حصا

نابینا اگر دو پای واقعی هم داشته باشد اما با آن عصایی که دارد راه میرود پای اصلیش آن عصا است راه را با آن عصا پیدا می کند چون چشم ندارد.می گوید: ای انسان تو هم کوری،در دستت یک عصایی داری با عصا راه میروی آن عصا چیست؟ عقلت است، ظن و گمان و وهمیاتت است در قرآن می گوید: مثَل کافران ومنکران چون شخصی است که در تاریکی راه میرود، رعد و برقی در آسمان میزند یک لحظه راهش روشن می شود چند قدم بر میدارد دوباره برق قطع می شود و میایستد یعنی خودش آن نور را ندارد

اِتَّقوا فِراسَةَ المُؤمِنِ فَإِنَّهُ يَنظُرُ بِنُورِ اللّه ِ

مومن به نور خداوند وحق می بیند، دلش انقدر روشن شده است که راه را خودش می بیند و میرود.مثال همان استر وشتر که خودش دیده ور است دور بین است.اما می گوید: آنها
با عصا راه میروند.


دفتر اول بخش ۱۰۵
نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند ما روی مبارک ترا بهنگام وعظ نمی‌بینیم و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم با ستون صریح
قسمت سوم

••آن سواری کو سپه را شد ظفر
اهل دین را کیست سلطان بصر

یک لشگری را در نظر بگیرید چگونه ظفر پیدا می کنند، فتح می کنند؟ به خاطر آن فرمانده، یک سوار زرنگ که به آنها جهت میدهد
اهل دین باید دنبال چه کسی باشند که ظفر پیدا کنند!

••با عصا کوران اگر ره دیده‌اند
در پناه خلق روشن‌دیده‌اند

کورانی که عصا به دست گرفته اند اگر راهی هم به سمت غیب پیدا کنند فرمانده آنها فردی بوده که چشمش به غیب باز بوده و از غیب خبر آورده است.مولانا اعتقادش بر این است که اولیاء الله علم و حکمت را می آورند و در دنیا پخش می شود مانند شیری که شکار می کند از پسمانده غذایش روباهان و شغالان می خورند؛حکمت را چه کسی از غیب می آورد؟ اهل بصر می آوردند اگر اهل قال و استدلال چیزی هم بلد باشند، راهی پیدا کنند و حرفی بزنند به خاطر حرفهایی است که از آنها یاد گرفته اند.

••گر نه بینایان بدندی و شهان
جمله کوران مرده‌اندی در جهان

اگر چنین انسانهایی نبودند که غیب را ببینند، این کوران، استدلالیان و عصا بدستان مرده بودند هیچ راهی به سمت حقیقت پیدا نمی کردند.

••نه ز کوران کشت آید نه درود
نه عمارت نه تجارتها و سود

کوران می توانند کشت و درو کنند

••گر نکردی رحمت و افضالتان
در شکستی چوب استدلالتان

اگر رحمت و فضل آنها نبود چوب استدلالت را می شکست نمی توانستی راهی پیدا کنی

••این عصا چه بود قیاسات و دلیل
آن عصا که دادشان بینا جلیل

این عصا جنسش از چیست؟ با قیاس و استدلال راه را پیدا می کنند آن هم به غیب وصل است چون از اولیاء الله یاد گرفته اند

••چون عصا شد آلت جنگ و نفیر
آن عصا را خرد بشکن ای ضریر

ضریر به معنای کور این ذهن استدلال اندیش و جزء اندیش تو باعث می شود که به جان هم میافتید واقعا این ذهن خیال اندیش باعث می شود که انسانها به جان هم بیافتند می گوید این ذهن نبودش بهتر است ای کور این ذهن را رها کن بشکن این عصا را

••او عصاتان داد تا پیش آمدیت
آن عصا از خشم هم بر وی زدیت

نگو که این عصا را خودم کشف کردم علم تو تقلیدی است سینه به سینه نقل شده تئوری یاد گرفتی به خاطر این علم تقلیدی مغرور شدی بااین علم می خواهی خدا را هم بزنی
خدا به تو عصایی داده بااین عصا خدا را میزنی، خدا راهم با استدلال رد می کند می گوید خدایی وجود ندارد این استدلال را هم خدا به دستت داده است.

••حلقهٔ کوران به چه کار اندرید
دیدبان را در میانه آورید

حلقه کوران!! ای مردمی که دور هم می نشینید و حرف میزنید علم تئوری و تقلیدی بهم یاد میدهید دیده بانی بجوید که دور را ببیند، غیب را ببیند ماورای عالم ماده را هم ببیند

••دامن او گیر کو دادت عصا
در نگر کادم چه‌ها دید از عصا

دامن شخصی را ببین که دیده بان است مانند آن شتر دور را می بیند، دیده بانی می کند نه مثل است که مانند استر هستید همیشه به چاله میافتید کور و ضریرید.

••معجزهٔ موسی و احمد را نگر
چون عصا شد مار و استن با خبر

عصای موسی مار شد؛ عصای پیامبر ستون حنانه بود، ستون حنانه باعث شد که ایمان مردم زیاد شود، ستون حنانه به خاطر پیامبر حرف زد نه به خاطر یارانش اما ایمان یاران را زیاد کرد.عصای موسی هم به خاطر موسی مار شد اما ایمان مردم را تقویت کرد پس چنین شخصی را بیابید.

••از عصا ماری و از استن حنین
پنج نوبت می‌زنند از بهر دین

ادامه تفسیر

شرح و تفسیر به سخن آمدن سنگ ریزه در دست ابوجهل علیه العنه و گواهی دادن سنگریزه برحقیقت محمد (ص) به رسالت او

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *