من و تاریخ من

همه هیجانهایی که تجربه میکنیم قبلا توسط انسانهای قبل از ما تجربه شده اند و هم اکنون توسط دیگران دارند تجربه میشوند.
ما دیده ی جز بینی داریم و فقط خودمان را میبینیم و فکر میکنیم تمام این احساسات و آرزوها و هیجانات مختص ماست.

اما اگر بایک دید کل بین نگاه کنیم بطوریکه خود را جزئی از یک کل بدانیم. کلی که عبارتست از تاریخ کل بشر، نیاکان و اجداد ما ، آن وقت خواهیم دید که ما فردی هستیم در گوشه ای از جغرافیا و نقطه ی کوچکی از تاریخ که برای مدت کوتاهی آمده ایم همان چیزها را تجربه کنیم.

از وقتی کودکیم تا نوجوانی و جوانی و بزرگسالی و پیری دارای احساسات و تجربیاتی درونی و بیرونی هستیم که فکر میکنیم مثل اثر انگشت مختص خودمان است.
ما در زندگی ترس ها، حرصها، شهوات ، آرزوها ، میل کردنها و نفرت ورزیدنها را تجربه میکنیم.
گاهی خوشحالیم گاهی بد حال!
گاهی بقدری به ستوه میاییم که آرزوی مرگ میکنیم ، گاهی جرقه هایی از امیدها در دلمان روشن میشود، گاهی در یک رابطه عاشقانه خود را میبینیم که بسیار رویایی و لذت بخش هست.

آیا همه ی اینها توسط انسانهای ماقبل تجربه نشده است؟
شهرت و موقعیت اجتماعی بهتر ذهنمان را ساعتها بخود مشغول میدارد و از تصور محترم بودن و موفق شدن در آینده ، قند را در دلمان آب میکند.
ترس ها و نا امیدیها به سراغمان میآید و دنیایمان را تنگ و تاریک مینماید.

آیا همه اینها سرنوشت محتوم بشر هست؟!
وقتی خود را جزئی از کل درمی یابیم و مثل قطره ای وصل به تاریخ طولانی نوع بشر میشویم تحمل دردها راحت میشود ، آرزوها رنگ می بازد و از شدت و حدت شهوات کاسته میشود.
خود را در دنیایی میبینیم که اجدادمان در آن زندگی کرده اند و ما در حال رد شدن از آن دنیا.

شاید ادامه داشته باشد …

هی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *