من خودم را دیدم 9

حرف درویشان بدزدیده بسی
تا گمان آید که هست او خود کسی

بین دوستانم بیشتر از همه من حرف می‌زدم، دانستگیهایم را به رخ میکشیدم به محفوظاتم افتخار می‌کردم!
وقتی با دقت و حیرت گوش می‌کردند، لذت می‌بردم. هر چقدر حیرت و تایید زیاد می‌شد لذت من هم بیشتر می‌شد وهیجان زده و پرشور ادامه می‌دادم.

چشمانم مدام می‌چرخید و اطرافیان را زیر نظر داشت که چه عکس العملی در مقابل رفتار و سخنانم دارند. زبانم در کام همینطور می‌چرخید.
حالا کجاشو دیدید؟! این گوشه‌ای از علم من بود، من عمری جان کندم درس خواندم. تا اینکه موقعیتی پیش بیاید و خودم را به شما نشان دهم.

بدون شما زحمت من هدر رفته است اصلا علم به چه دردم میخورد! فقط خدا کند فردا کار را خراب نکنید و تاییدتان را ادامه دهید.

چنان مست پیروزی و تسلط در رابطه با دوستان و اطرافیان می‌شدم که هیچ چیز نمی‌توانست همانند آن مرا از خود بیخود کند.

در هر جمعی می‌خواستم مرکز توجه باشم و وقتی کسی مرا بیشتر تحویل می‌گرفت و یا تاییدم می‌کرد خود به خود جذبش می‌شدم و می‌گفتم خب همینه! بعضی آدمها ذاتا دوست داشتنی هستند، علاقه‌ام به او بیشتر می‌شد دلتنگش می‌شدم می‌خواستم دوباره با او باشم اسم چنین رابطه‌ای را دوستی و عشق می‌گذاشتم مست کسی می‌شدم که مست من بود.

همه که عرق نمی‌خورند تا مست شوند، عده‌ای هم از توجه و تایید دیگران سرخوش می‌شوند.

چون ببیند خلق را سرمست خویش
از تکبر می‌رود از دست خویش

@khodshenasi7

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *