من خودم را دیدم 24

تقلید
حلقه ی کوران به چه کار اندرید ؟!

«شما چشمهایتان را ببندید دنبال من راه بیفتید من راه و چاه را می دانم. همه به صف دنبال من!

اگر سوال داشتید بپرسید من جواب خواهم داد.»
چقدر سوال؟ چند تا سوال ؟! چرا من نتوانم جواب سوالهایم را پیدا کنم ؟!
منظورم سوالهایی است که باعث اغتشاش ذهن و روانم می‌شود؟!
چرا من نباید چشمانم را باز کنم خودم ببینم؟
چه چیزهایی باعث می شود که جلوی چشم من پوشیده باشد و واقعیت را نبینم، حقیقت را درک نکنم؟

آیا آنهایی که از واقعیت و حق حرف می زنند راست می گویند؟
نکند آنچنان که می گویند نباشد؟

آری ، شاید آنهایی که امر و نهی می کنند از خود من کورتر باشند با کمی اطلاعات زیاد و دانستگیهایی که ذخیره کرده اند.

چشم چون نرگس فرو بندی که چی
که عصایم کش که کورم ای اخی؟!

وان عصا کش که گزیدی در سفر
خود ببینی باشد از تو کورتر
اما چگونه می توانستم چشم چون نرگس خود را بگشایم و ببینم؟
نفس !
فعلا برایم لاینحل بودند.

مولانا میگفت :
اگر دو انگشت شوم را که جلوی چشمانت گذاشته ای را برداری میتوانی ببینی !

تو زچشم انگشت را بردار هین
وانگهانی هر چه میخواهی ببین

انگشتت را از جلوی چشمانت بردار ، کدام انگشت؟! آن انگشت شوم چیست؟!

دو سر انگشت بر دو چشم نه
هیچ بینی از جهان انصاف ده

گر نبینی این جهان معدوم نیست
عیب جز انگشت نفس شوم نیست

می‌گوید انگشت نفس شوم است که جلوی چشمانت را گرفته است .
نفس دقیقا چیست؟
مبهماتی در ذهنم شکل می گرفت اما سعی در روشن کردن و پیوند دادن آنها با هم داشتم!

#من_خود_را_دیدم را از شماره یک بخوانید .

@khodshenasi7

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *