دفتر اول بخش۹۲ رجوع به حکایت خواجه تاجر

••بس دراز است این حدیث خواجه گو
تا چه شد احوال آن مرد نکو
بگو مرد بازرگان چکاری انجام داد؟
••خواجه اندر آتش و درد و حنین
صد پراکنده همیگفت این چنین
خواجه در آتش میسوزد پراکنده گویی می کند
••گه تناقض گاه ناز و گه نیاز
گاه سودای حقیقت گه مجاز
گاه میل به حقیقت می کند گاه به سمت دنیا میرود
مانند مردی که در دریا غرق می شود.
••مرد غرقه گشته جانی میکند
دست را در هر گیاهی میزند
••تا کدامش دست گیرد در خطر
دست و پایی میزند از بیم سر
کسی که در حال غرق شدن است از ترس جانش دست به هر گیاهی میزند.
خداوند می گوید: این حالت اضطراب واضطرار در راه رسیدن به حق را دوست دارد.
••دوست دارد یار این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم به حد وسع بکوشم
به راه بیابانها رفتن بهتر از نشستن باطل و خواب خرگوشیست.
لااقل می گویم خدایا من در راه تو کوشش کردم رسیدن و نرسیدن با من نبود.
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ
هرکس در راه ما تلاش و کوشش کند حتما به راههای خودمان هدایتش
می کنیم.
••آنک او شاهست او بی کار نیست
ناله از وی طرفه کو بیمار نیست
شاه مملکت بیکار نیست به فکر آبادانی مملکتش هست.
[طرفه=عجیب]
ناله از کسی عجیب است که بیمار نباشد، بیمار حق، تلاش باید کند! و تلاش هم می کند!
••بهر این فرمود رحمان ای پسر
کل یوم هو فی شان ای پسر
خداوند هرروز و هر لحظه مشغول کاریست نه آنکه فقط دنیا را خلق کند دیگر کاری نکند هر لحظه ربوبیت، مربیگری و پروردگاری می کند.
••اندرین ره میتراش و میخراش
تا دم آخر دمی فارغ مباش
النگ ولوک خفته شکل و بی ادب
سوی او میقیژ و او را می طلب
با تمام وجودت به سمت او تلاش کن
اگر جان و توان نداری مانند بچه چهاردست و پا راه برو خودت را هر جور شده بکِش و برسان
••تا دم آخر دمی آخر بود
که عنایت با تو صاحبسر بود
شاید لحظه آخر نجات یافتی، نجات در لحظه آخر است پس نا امید نباش که تلاش کردم و نرسیدم روز به روز بدتر شدم.
حق می بیند تلاشت را و محال است که تورا نرساند.
فقط زمانش مشخص نیست.
••هر چه میکوشند اگر مرد و زنست
گوش و چشم شاه جان بر روزنست
مردان و زنان هر چقدر در این راه تلاش می کنند فقط بدان او صمیع و بصیر است تلاشت را از روزنی می بیند.