در آدمی عشقی و دردی و خارخاری هست

در آدمی عشقی ودردی و خارخاری و تقاضایی هست
که اگر صد هزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد این خلق بتفصیل در هر پیشهٔ و صنعتی و منصبی و تحصیل نجوم و طب و غرذلک میکنند و هیچ آرام نمیگیرند زیرا آنچ مقصودست بدست نیامده است آخر معشوق را دلارام میگویند یعنی که دل بوی آرام گیرد پس بغیر چون آرام و قرار گیرد این جمله خوشیها و مقصودها چون نردبانیست و چون پایهای نردبان جای اقامت و باش نیست از بهر گذشتن است خنک او را که زودتر بیدار و واقف گردد تا راه دراز برو کوته شود و درین پایهای نردبان عمر خود را ضایع نکند.