شرح و تفسیر به سخن درآمدن طفل

دفتر اول “بخش ۳۸”
به سخن آمدن طفل در میان آتش و تحریض کردن خلق را درافتادن به آتش
پادشاه یک زنی را با طفلش می آورد، می گوید: بچه ات را به من بده و آن را داخل آتش میندازد؛می گویند: اگر خودت هم به بت سجده نکنی داخل آتش می اندازمت، زن ایمانش متزلزل می شود ومی خواهد ایمانش را از دست بدهد و به بت سجده کند که از درون آتش طفل به صدا می آید؛ می گوید: ای مادر من نمرده ام سجده نکن
••یک زنی با طفل آورد آن جهود
پیش آن بت و آتش اندر شعله بود
••طفل ازو بستد در آتش در فکند
زن بترسید و دل از ایمان بکند
••خواست تا او سجده آرد پیش بت
بانگ زد آن طفل انی لم امت
ای مادر من نمرده ام.
••اندر آ ای مادر اینجا من خوشم
گر چه در صورت میان آتشم
بیا درون آتش من خوش هستم و نمرده ام، هر چند در ظاهر توی آتش هستم.
••چشمبندست آتش از بهر حجاب
رحمتست این سر برآورده ز جیب
این آتش برای این است که خداوند بندگانش را جدا کند،آنهایی که واقعاً ایمان دارند و آنهایی که ایمان ندارند. چشم بندی است، مثل حضرت ابراهیم ظاهرش آتش است باطنش رحمت،در مشکلات زندگی ما سرگردان میشویم فکر میکنیم که اگر دنبال طاغوت ها قدرتهای مادی برویم، و از حق دور بشویم، از آتش زندگی نجات پیدا میکنیم خوشحال خواهیم شد و شادمانی را حس خواهیم کرد، اما عقل مثل آن کودک از درون بانک می زند، ای مادر ای انسان سجده نکنی، از حق دور نشوی،اینها همه اش و هم خیال است؛
تو بیا درون آتش خواهی دید همش #رحمت است. مشکلات زندگی رحمت اندر رحمت است،ظاهرش آتش و باطنش رحمت است و آن کسی این را میچشد که دست از ایمان نکشد و خودش را به آتش بسپارد. مثل حضرت ابراهیم، در قرآن گفته خداوند داستان حضرت ابراهیم به چه درد ما میخورد؟
••اندر آ مادر ببین برهان حق
تا ببینی عشرت خاصان حق
بیا در آتش مادر،تا ببینی که آنهایی که #خالص وخاص هستند، مخلص هستند و از آتش نترسیدند،از آتش های زندگی نترسیدند و خودشان را رها کردند در آتش زندگی آنها چه عشرتی میبرند
••اندر آ و آب بین آتشمثال
از جهانی کآتش است آبش مثال
اگر داخل بیای داخل آب گوارا می بینی، آتش فقط ظاهرش است به سمت دنیا نرو، از حق دورشوی وبه سمت دنیا بروی، ظاهر دنیا آب است اما باطنش آتش است بر عکس این است.
••اندر آ اسرار ابراهیم بین
کو در آتش یافت سرو و یاسمین
مولانا: از زبان طفل حقایقی را توضیح می دهد.
••مرگ میدیدم گه زادن ز تو
سخت خوفم بود افتادن ز تو
ای مادر: وقتی از تو می خواستم زاییده شوم فکر می کردم دارم میمیرم،برای همین گریه می کردم.
••چون بزادم رستم از زندان تنگ
در جهان خوشهوای خوبرنگ
برای من زاییده شدن از تو بسیار سخت بود، اما آمدم دیدم که در #زندان بودم نه ماه و این ترس ندارد.
••من جهان را چون رحم دیدم کنون
چون درین آتش بدیدم این سکون
از وقتی این پادشاه جهود من را در آتش انداخت درون این آتش #عالمی می بینم بزرگ که بیرون این آتش همچون رحم است در نظر من،تنگ و تاریک است.سکون کیفیت حق،کیفیت عشق، بی چونی در این آتش یافت می شود. باید از آتش بگذری، انسان باید از آتش مشکلات زندگی بگذرد،نترس ای انسان بگذر هیچ چیزی نمی شود.
••اندرین آتش بدیدم عالمی
ذره ذره اندرو عیسیدمی
من اینجا #عالمی می بینم؛عیسی میدانیدیعنی چه؟ عیسی با دم مسیحایی مرده را زنده میکرد، اینجا مرده زنده میشود؛انسان فکر می کنددر این آتش بیاید میمیرد! اما نه زنده تر می شود.
پس زنده بودن و بیدار بودن مراتب دارد باید چندین بار #زاییده شویم هر بار #چشمت بازتر می شود.
دفتر اول “بخش ۳۸”
به سخن آمدن طفل در میان آتش و تحریض کردن خلق را درافتادن به آتش
قسمت دوم
••نک جهان نیستشکل هستذات
و آن جهان هست شکل بیثبات
کودک میگوید:اینجا جهانی است که شما نیست می پندارید در حالی که ذاتش هست” واقعاً دنیای اصلی اینجاست،بعد از مرگ است.”جهان شما (هست)شکل است اما به سمت کون و فساد و دگرگونی و نیستی می رود.
••اندر آ مادر بحق مادری
بین که این آذر ندارد آذری
نمی سوزاند انسان را
••اندر آ مادر که اقبال آمدست
اندر آ مادر مده دولت ز دست
دولت به ما روی کرده، نترس و بیا خودت را در آتش بینداز،از سختی نترس ظاهرش آتش و سختی است
••قدرت آن سگ بدیدی اندر آ
تا ببینی قدرت و لطف خدا
قدرت آن پادشاه سگ صفت را دیدی! بیا در آتش، پس کسی قدرت خداوند را میبیند که نترسد و خودش را در آتش بیاندازد، پیامبران آمده اند و گفتند: معجزاتی نشان بده و نشان دادند،اما اینها باعث ایمان نمی شوند،ایمان زمانی به حد اعلای خودش می رسد که انسان عمل کند و از آن آتش عبور کند از مشکلات نترسد،با خدامعامله کند مثل حضرت آسیه که گفت:
عمله وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ
خدایا نزد خودت برای من خانه ای بساز مرااز دسته فرعون و عملش نجات بده یا مثل مومن آل فرعون که گفت:
قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ ۖ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ
گفته شد وارد شو درون بهشت،گفت: کاش قوم من هم می فهمیدند خداوند ما چقدر رحیم است دو دستی دنیا را گرفته اند نمی آیند این سمت تا ببینند.
••من ز رحمت میکشانم پای تو
کز طرب خود نیستم پروای تو
من از لطف و کرم میگویم تو هم بیا مادر!!و الا از خوشحالی اینجا تو را هم نمیشناسم،نگرانت هم نیستم
لاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
شدم
••اندر آ و دیگران را هم بخوان
کاندر آتش شاه بنهادست خوان
خودت بیا و به مردم هم بگو بیایند که درون آتش پادشاه ندانسته سفره باز کرد
••اندر آیید ای مسلمانان همه
غیر عذب دین عذابست آن همه
غیر از حق هرلذتی بچشی در دنیا عذاب است.
••اندر آیید ای همه پروانهوار
اندرین بهره که دارد صد بهار
#صد بهار وجود دارد در آتش سختی
••بانگ میزد درمیان آن گروه
پر همی شد جان خلقان از شکوه
صدای بچه را همه می شنیدند،جان مردم به شکوه آمدند می خواستند بروند و تجربه کنند.
••خلق خود را بعد از آن بیخویشتن
میفکندند اندر آتش مرد و زن
دیگر مردم گروه گروه خودشان را مثل پروانه به آتش می زدند
••بیموکل بیکشش از عشق دوست
زانک شیرین کردن هر تلخ ازوست
بدون اینکه کسی آنها را به آتش بیاندازد خودشان می خواستند که بروند در آتش یک نفر تجربه می کند و می گوید:ای مردم بیایید!! مردمی که بهش ایمان دارند می آیند،بدون موکل و کشش میآمدند،از
عشق دوست می آمدند قبل از این تلخی و سختی و سوختن میدیدند،الان شیرین می بینند آن آتش را
••تا چنان شد کان عوانان خلق را
منع میکردند کآتش در میا
طوری شد که همان داروغه ها،مردم را منع می کردند که نیایید و داخل آتش نروید.
••آن یهودی شد سیهرو و خجل
شد پشیمان زین سبب بیماردل
آن پادشاه یهودی سیه رو خورد شد، پشیمانی است که انسان را بیدار میکند و پشیمانی است که کینه انسان را زیاد میکند، پشیمان شد که من چه میدانستم مردم عاشق آتش می شوند، اما کینه اش داشت بیشتر می شد، معجزه جز گمراهی انسان را بیشتر نمیکند.
••کاندر ایمان خلق عاشقتر شدند
در فنای جسم صادقتر شدند
مردم ایمانشان زیاد تر شد! من آمده بودم ایمانشان را بگیرم از دستشان آنها را از آتش بترسانم؛ اما شیرین کردن هرتلخ از اوست!را نمی دانست، خداوند میتواند ضدین را را به هم تبدیل کند.دارند جسمشان رافدامی کنند. انسان اگر بداند پشت بی خویشتنی چیست؟از این نفس واعتباریات وترسها میمیرد واقعا این زندگی است که انسان می کند!! پر از ترس،اضطراب،استرس،چشم هم چشمی و نشان دادن اعتباریات،مقام،پول اینها انسان زجرمی دهد انسان از همه اینها می میرد،اگر بداند که پس از اینها چیست!!
••مکر شیطان هم درو پیچید شکر
دیو هم خود را سیهرو دید شکر
شیطان هم سیاه رو شد نتوانست کاری بکند.
••آنچ میمالید در روی کسان
جمع شد در چهرهٔ آن ناکس آن
همه آن پلیدی هایی که می خواست به مردم بدهد،در چهره خودش جمع شد؛ می خواست مردم را کافر تر کند، مردم مومن تر شدندوخودش بد دل تر و کینه ورز تر و سیاه دل ترشد.
••آنک میدرید جامهٔ خلق چست
شد دریده آن او ایشان درست
آن گرگی که جامعه خلق را می درید، خودش دریده شد و آنها چیزی نشدند.