شرح و تفسیر بقیه قصه پیر چنگی و بیان مخلص آن

دفتر اول بخش ۱۰۳
بقیه قصه پیر چنگی و بیان مخلص آن
قسمت دوم

••خواب بردش مرغ جانش از حبس رست
چنگ و چنگی را رها کرد و بجست

مولانا در جای جای مثنوی از خواب می گوید می خواهد به انسان بگوید: النَّومُ أخُو المَوتِ خواب برادر مرگ است، چه اتفاقی برای انسان میافتد

••خواب بردش مرغ جانش از حبس رست
چنگ و چنگی را رها کرد و بجست

روح با چنگ و چنگی کار ندارد، با جسم کاری ندارد وقتی از جسم رها شد چنگ و چنگی را رها می کند. یا در جای دیگر از کیفیت خواب می گوید: در خواب زندانیان، از زندانی بودنشان و پادشاهان از پادشاه بودنشان بی خبرند و در صحرای بی چون جانشان میرود.روح کجا میرود؟جهان ساده، صحرای جان، روح به صحرایی میرود که وطنش آنجاست از آن جهان است نه این جهان به صحرای جان میرود

••گشت آزاد از تن و رنج جهان
در جهان ساده و صحرای جان

••جان او آنجا سرایان ماجرا
کاندرین جا گر بماندندی مرا

روح وقتی از تن جدا می شود می گوید: کاش در وطن خودم میماندم وبه دنیای ماده باز نمی گشتم.

••خوش بدی جانم درین باغ و بهار
مست این صحرا و غیبی لاله‌زار

روح می گوید اگر میگذاشتی در این صحرای جان میماندم خوش بودم

••بی پر و بی پا سفر می‌کردمی
بی لب و دندان شکر می‌خوردمی

••ذکر و فکری فارغ از رنج دماغ
کردمی با ساکنان چرخ لاغ

دماغ به معنای مغز است آنجا از این ناهنجاریهای ذهنی آزاد میشدم ذکر و فکرم فارغ میشد از رنج مغز ذهن انسان را به اضطراب میانداز و هزار ناهنجاری به وجود می آورد اما در هنگام خواب انسان از اینها آزاد می شود با آنهایی که هموطن خودم بودند ساکنان شهر عشق و بی چونی گفتگو و بگو بخند می کردم.

••چشم بسته عالمی می‌دیدمی
ورد و ریحان بی کفی می‌چیدمی

گل و ریحان می چیدم بی آنکه دست داشته باشم. عالمهایی را بدون چشم، دست، پا میگشتم منظور جسم مادی است وگرنه روح هیچگاه بدون جسم نیست وقتی از تن جدا می شود چه وقت مردن یا خواب با جسم مثالی سیر می کند وقتی می گوید بی چشم میدیدم یعنی با چشم مثالی میدیدم با چشم و دست جسم مثالی میدیدم و میچیدم که آن جسم مناسب عالم مادی نیست بلکه اسب و مرکبی مناسب ورای عالم ماده است

••مرغ آبی غرق دریای عسل
عین ایوبی شراب و مغتسل

مانند حضرت ایوب که بعد از این همه درد و رنج و مریضی خداوند گفت؛ در آب غسل کن و در آب غسل کرد خودش و همسرش جوان شدند از این دنیا رها میشدم مانند ایوب در آب آن دنیا غسل می کردم و جوان میشدم.

••که بدو ایوب از پا تا به فرق
پاک شد از رنجها چون نور شرق

••مثنوی در حجم گر بودی چو چرخ
در نگنجیدی درو زین نیم برخ

اگر دریاها مرکب میشدند و جنگلها درخت میشدند مثنوی بدون حجم میشد و می خواستم آنجا را توصیف کنم در مثنوی نمی گنجید.

••کان زمین و آسمان بس فراخ
کرد از تنگی دلم را شاخ شاخ

مولانا خودش به یاد آن جهان فراخ میافتد می گوید دلم شرحه شرحه شد دلم برای وطن خودم تنگ شد

••وین جهانی کاندرین خوابم نمود
از گشایش پر و بالم را گشود

••این جهان و راهش ار پیدا بدی
کم کسی یک لحظه‌ای آنجا بدی

وقتی جان به آن دنیا میرود می گوید: به به اگر راه این دنیا راهمه میدانستند می امدند به این دنیا و کم کسی در جهان ماده اسیر میشد و کسی آنجا دیگر نمی ماند.چون این کیفیت را درک نکرده است فکرمی کند جهان ماده دنیایی است و اسیر و فریب خورده دنیای ماده میشود.

••امر می‌آمد که نه طامع مشو
چون ز پایت خار بیرون شد برو

••مول مولی می‌زد آنجا جان او
در فضای رحمت و احسان او

حجت در ان چرخ میزد
جان بی چون در آن جهان چرخ میزد.

 

ادامه داستان

تفسیر داستان ،در خواب گفتن هاتف مر عمر را

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *